دیشب وصف ناشدنی بود!به قول بعضی رفقا،پرفکت.صدای زمزمه ی دعای انسان ها،اشک ریختن ها،خواستن ها،آرزوها،به هیچ کس توجه نکردن ها!همشون دوست داشتنی بودن.یه حس عجیب بود امسال...

دیشب وصف ناشدنی بود!به قول بعضی رفقا،پرفکت.صدای زمزمه ی دعای انسان ها،اشک ریختن ها،خواستن ها،آرزوها،به هیچ کس توجه نکردن ها!همشون دوست داشتنی بودن.یه حس عجیب بود امسال...

روزی تولستوی در گذر از خیابان بی اختیار تنه اش به تن زنی خورد ؟!
زن بدون معطلی و بی درنگ تولستوی را در میان مردم غرق در فحش و ناسزا کرد !!!
تولستوی ایستاد تا زن فحاشی هایش تمام شد , کلاهش را برداشت و گفت :
مادمازل بابت برخوردم به شما عذر خواهی میکنم , من لیون تولستوی هستم !!!
زن با شرمندگی گفت : چرا پس زودتر خودتان را معرفی نکردید جناب تولستوی ؟
تولستوی به خونسردی کامل گفت :
راستش خواستم معرفی کنم , ولی دیدم شما اینقدر غرق در معرفی خودتان هستید که دلم نیامد کلامتان را قطع کنم ...



